معنی نوعی کالباس مرغوب
واژه پیشنهادی
سالامی
حل جدول
لیونر
ژامبون
سالامی
نوعى کالباس مرغوب
سالامى
نوعی کالباس
سالامی
لیونر
از انواع مرغوب کالباس
لیونر
گونه اى کالباس مرغوب
لیونر
فارسی به آلمانی
Der, Unsinn
فارسی به عربی
مرغوب
عربی به فارسی
پسندیده , مرغوب , خواستنی , مطلوب , خوش ایند
لغت نامه دهخدا
کالباس. (روسی، اِ) گوشت گاو و چربی خوک و گاهی پره های سیر که پزند و درون روده کنند. جهودانه. عصیب. نقانق. جگرآکنده. سوسیس معادل فرانسه ٔ آنست.
مرغوب
مرغوب. [م َ](ع ص) نعت مفعولی از مصدر رغب و رغبه. خواهش نموده شده.(غیاث)(آنندراج). خواهانی نموده.(از منتهی الارب). خواسته شده. و درخواست کرده شده و آرزو شده.(ناظم الاطباء): از اقطار و اکناف عالم روی فرا او کرده و همه به نجاح مطلوب و رواج مرغوب رسیده.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 337). رغیبه؛ امر مرغوب.(منتهی الارب).
- مرغوب ٌ الیه، مورد درخواست. خواسته شده. مطلوب: شراب [قریه ٔ] میم در آن زمان بس مرغوب الیه بوده است.(تاریخ قم ص 247).
- مرغوب ٌ عنه، اعراض شده و روی گردان شده از آن.(ناظم الاطباء).
- مرغوب ٌ فیه، متمایل شده بدان خواسته شده. آرزو شده.(ناظم الاطباء).
|| پسندیده و معقول.(غیاث)(آنندراج). نفیس. منفس. نفوس.(از منتهی الارب). خواسته. خوب. نیکو. پسنده و شایسته و دلپسند و مقبول. باقدر و با قیمت و بسیار اعلی.(ناظم الاطباء). همه کس پسند. نوع برتر و بهتر از چیزی.
کالباس سازی
کالباس سازی. (حامص مرکب) ساختن کالباس. عمل کالباس ساز.
معادل ابجد
1498